مرا ندیده ای؟
دفترم از خون سُرخ است.
قلمم نای نوشتن ندارد ، افسار گسیخته ام...
میخواهم برایت بمیرم ،دلتنگی؟ آه و فغان از دلتنگی
از سرانگشتان مَردهای مُرده ی درونم خون میچکد...
مردانی که تمامشان مُرده اند و تمامشان هر کدامشان و هر جسم و روحشان یک مَنِ کهنه بوده است...
هر بار که مَردی تازه متولد شده بودم خنجرت را تا اولین شیار دسته اش در قلبم فرو کردی و دوباره مَرا کُشتی...
عشق؟ بگذریم باید کلماتی جدیدتر پیدا کنیم کلماتی که حداقل تا سالها دستمایه ی بازی روابط نشوند...
گلایه ای نیست از نبودن ، نداشتن و نخواستنم...
مرا اگر ببینی در میان ترانه های دیگران رقصان و غمگین، اشکهایی را از چشمانم بدرقه میکنم که تک تکشان حکایتی تلخ از روزگاری غریب و تنهاست...
مرا ندیده ای ؟ نه قطعاً ندیده ای...
#حسین_کوشکی_نژاد#شاعر_ولگرد
قلمم نای نوشتن ندارد ، افسار گسیخته ام...
میخواهم برایت بمیرم ،دلتنگی؟ آه و فغان از دلتنگی
از سرانگشتان مَردهای مُرده ی درونم خون میچکد...
مردانی که تمامشان مُرده اند و تمامشان هر کدامشان و هر جسم و روحشان یک مَنِ کهنه بوده است...
هر بار که مَردی تازه متولد شده بودم خنجرت را تا اولین شیار دسته اش در قلبم فرو کردی و دوباره مَرا کُشتی...
عشق؟ بگذریم باید کلماتی جدیدتر پیدا کنیم کلماتی که حداقل تا سالها دستمایه ی بازی روابط نشوند...
گلایه ای نیست از نبودن ، نداشتن و نخواستنم...
مرا اگر ببینی در میان ترانه های دیگران رقصان و غمگین، اشکهایی را از چشمانم بدرقه میکنم که تک تکشان حکایتی تلخ از روزگاری غریب و تنهاست...
مرا ندیده ای ؟ نه قطعاً ندیده ای...
#حسین_کوشکی_نژاد#شاعر_ولگرد
- ۱.۹k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط